جدول جو
جدول جو

معنی نشانه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

نشانه زدن
(عَ قَ کَ / کِ دَ)
تیر را به هدف زدن. تمرین تیراندازی کردن:
کجا دو تیر گشاید گه نشانه زدن
بود بحکم ز سوفاراین نشانۀ آن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوانه زدن
تصویر جوانه زدن
جوانه برآوردن گیاه
کنایه از به وجود آمدن مثلاً عشق در وجودش جوانه زده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه زدن
تصویر گمانه زدن
کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ نِ شَ تَ)
هدف شدن. هدف واقع شدن.
- نشانۀ تیر بلا شدن، آماج بلا و مصائب شدن.
، انگشت نما شدن. علم شدن. مشارٌ بالبنان گشتن:
چو مه نشانه شد اندر سفر مسلمانان
نشانه پلۀ من از سفر که می آرد.
میرحسن دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ اُ دَ)
نشان و مدال بر سینۀ خود نصب کردن
لغت نامه دهخدا
(خَ بُزَ / زِ بُ دَ)
آرایش کردن موی با شانه. (بهار عجم). زدن شانه به زلف تا تارها از هم باز گردد و نرم و خوار شود:
دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
شهیدی قمی (مجموعۀ مترادفات).
سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح اﷲ شأنه گفتم.
کمال خجندی (از بهار عجم).
گه شانه زند در زلف، گه سرمه کشد در چشم.
آرزو (از ارمغان آصفی).
به گیسوی موجش نسیم هوس
زند شانۀ تازگی، هرنفس.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
، قرار دادن شانه بر گیسو استواری را یا زیبائی را، بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشانه شدن
تصویر نشانه شدن
هدف (تیر و غیره) قرار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
هدف (تیر و غیره) قرار دادن: کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. (گلستان. قر. 50)
فرهنگ لغت هوشیار
شهره شدن مشار الیه گردیدن علم شدن: نشانی شدست او بروم اندرون که نر اژدها شد بجنگش زبون. (شا. بخ. 6 ص 1487)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغانه زدن
تصویر چغانه زدن
زدن و نواختن چغانه ساز زدن، پرده و نغمه و آهنگی از موسیقی نواختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانه زدن
تصویر زبانه زدن
شعله زدن زبانه کشیدن مشتعل شدن، شعله کش مشتعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنه زدن
تصویر پاشنه زدن
پاشنه بر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاره زدن
تصویر نقاره زدن
نقاره را بصدا در آوردن نقاره نواختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
تمشيطٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
Shoulder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
porter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
cargar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
schultern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
nosić na ramionach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
carregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
caricare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
op de schouder nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
कंधे पर रखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
کندھے پر رکھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
কাঁধে রাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
แบก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
kubeba begani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
omuz koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
肩に担ぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
어깨에 메다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
memikul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
לשאת
دیکشنری فارسی به عبری